- پیشکش کردن
- تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
معنی پیشکش کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- پیشکش کردن ((کِ. کَ دَ))
- تقدیم کردن هدیه ای به کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تقدیم کردن
طبابت کردن
بول کردن شاش کردن شاشیدن ادرار کردن
مقتدی کردن راهبر کردن رئیس قرار دادن
گفتن پیشت راندن گربه: یکی گربه را از آشپزخانه پیشت میکرد
سبقت گرفتن پیش افتادن پیشی گرفتن: هر آن کس که در کار پیشی کند بکوشد که آهنگ بیشی کند. (شا. بخ 2375: 8)
پیشه کردن کاری را. حرفه خود ساختن آنرا شغل خویش قرار دادن آنرا آن صنعت ورزیدن: چو بشناخت آهنگری پیشه کرد کجازو تبر اره و تیشه کرد. (شا)
پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
پشک کردن موی. مجعد کردن تجعید (تاج المصادر)
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش افکندن